شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام دوستان

ساعت دماسنج
+ خدا رو شکر که همه چي تمام شد سخته خانواده ام بهشون بگم تا حالا دروغ پي گفتم و از اول بازنده بودم ولي ديگر هيچ چيز گه بخواهد گفته هاي من و باورهاي من را به قولي مي شد گفت که مي تواند از بيان نيازم به اين که در کارم به دنبال کسب اش باشم ديگر وجود ندارد و من هم ميروم به سمت سرنوشتم که جدا از باورها و اعتقادات و عشق اول و آخرم هست هرچند چه پتشاپ و چه در سرزميني ديگر که صدبار سخت تر از خدما در وطنم است
من ميروم دوستان ولي نگيد حالا که منفعتي برايش نمانده رخت شفر بست و گذاشت رفت نه من دوستون دارم امروز دوستون دارم را به شکل فارغ از هرگونه نياز مي گم هرچند منتظر بوديد جز جگرم را ببينيد مستعثل شدن و خلاصه وحشي و يا به قول بعضي ها مي خواستيد شاهد اين باشيد که اين مجنون قيد ليلي و فرهادي که کوه را دگر نمي کند و قيد شيرين را زده اما اشتباه شما همين بود که تاريخ عوض
نميشه کرد و اين اختلاف تاريخي همان تناسلي است که در مورد عشق ورزي و عاشقي و معشوقي مثل شهادت و دوباره براي عهدي که با خدا بستند و براي حضور در زبر الم علمدار حيدرثاني بعد از شهادتي که نياز به ياري هيچ کس نيست اين قلم را خودم بشخصه طوري مي ستايم که دوستان تماشاگر هيج ميلي براي شرط بندي در اين سکانس مجنون قصه شما و مجنون وجودي من ارزشي برآب شرط بندي
بعدی همه 75 نظر قبلی
كيوان گيتي نژاد و
بدرخشيد که ما آرزوي روز افزون داريم و باز نگو نشست يک کتاب چرت و پرت که فقط خود بي لياقتش مي فهمه نه کس ديگري و براي اينکه نشکني دلم را پاسخي بدي که من کم سواد هم مي فهم ام جوابي که دادي با اونچه مت فکر مي کردم از نوشته هام ممکن بود بفهمي اساسا فاصله مفهومي تا ثريا دارد کافي ست تا درک کنم چقدر انسان بي ارزش و بي فايده اي هستم که هنوز در رساندن مفهوم عاجزيم چه برسه بخوام آبروي
كيوان گيتي نژاد و
نداشتم و در آينده اي سياه تر و بي ثمر تر از 24 ساعت گذشته تصور کنم داداش فدايي داري دوست دارم بله واقعا موندن بهتره در موردش فکر مي کنم سا ممنون اخوي که پاسخم دادي خيلي وقت بود آرزو مي کردم يکي در برابر گفته هام پاسخي بهم بده. و نشده بود و شما هميشه با پاسخ هاتون به دل سياهم نوري را تاباندي که از بابت اش از شما سپاسگذارم و انشا الله هميشه سربلند باشي

كيوان گيتي نژاد و

+ يکي از دوستانم تعريف مي کرد از جلوي دادگاهي مي گذشت که يک دختر خود سوزي کرد کسي نديد مشکل اش را ولي من اون روز زياد تعمق نکردم روي اين مسئله ولي الان مب فهم ام اون چقدر شجاع بود يا اينکه عذابي که مي کشيد آنقدر سخت بود و زندگي و نامردمي هاي مردم و خدايي که بخواهد عذاب بفرستد اگر طالع کسي سياه باشد اون در نابودي آن فرد هيچ شکي نمي کند و حتي توبه اش را هم به درگاه نمي پذيرد
كيوان گيتي نژاد و
ديروز 3:29 عصر
كيوان گيتي نژاد و
من امروز به شجاعت اون دختر تعظيم مي کنم ولي نمي خواهم اونو بخاطر کارش تقبيح کنم هرچند حرکت اون براي نظام ما هزينه بدنامي زيادي داشت و اگر روزي من چنين کاري کنم نمي گذاشتم از دردم صهيونيست ها به نفع خودشون برداشت کنند و در برابر ناظرين فرياد ميزدم من براي کساني خود را مي سوزانم که خون را به دل مولايم و اولادش خون کردند کساني که با ظلم و
كيوان گيتي نژاد و
رفتار ضد انساني شان نظام ما و رهبر ما را دست مايه ناراحتي ها و هنجار شکني هايي کردند که شايد با سوختن من توجه ملت حزب الله حقيقي و حيدريان عالم آگاه شوند فاسدان و حق خورها چه بر سر نظام و رهبري ما آوردند من سرباز حيدري سيد علي ام و ميسوزم براي اينکه بيشتر از اين درد دل پدرم را از دست مفسدين که خون را به جگر او آوردند بفهمند هميشه اعتراض براي نابودي لرزش ها نيست بلکه در جهت دفاع از
همه 7 نظر
كيوان گيتي نژاد و
تا ابد پايدار و دعا گو هستم از خدا مي خواهم در ااين لحظه به من جاني و به من قدرتي اهدا کند تا بتوانم سر منشا ظلم و ستم را که اداره ثبت مي باشد و کارمندان نامرد و ضعيف کشي که من را شکست اند و خورد کردند و به کثيف ترين روش ممکن بر من ظلم کردند و هيچ کس هيچ کس نخواست اين ظلم را بشنود و ببيند شاي اين براي اين بود که يک نفر قرباني شود تا توجه ها به جايي که بيشترين ظلم ها به امثال من روا شد و کسي نديد
كيوان گيتي نژاد و
حالا با مرگي که هميشه آرزوي شهادت مي کرد به سرحد فوران به لرزه درآيد و براي اين تابوي ظلم شکني چه کسي بهتر از يک حيدري که اساس حرکت اش دفاع از آرمان‌ها و وجود نازنين مولايم سيد علي و اولاد اش است از خداوند مي خواهم به من اين قدرت را عطا کند که در قيامت خجالت زده پدرم و برادرانم نباشم و بگويم بابا انتقام من و بگير و چون نسيم ديگر صداي من را به شما قطع کرد تنها چاره ام براي ندا با شما اين بود
+ هر کس توانايي نداشته باشد که کفاره گناهان خود را بدهد، پس بايد بر محمد و آل او زياد صلوات بفرستد؛ به درستي که صلوات گناهان را به تمام معنا از بين مي برد. (سفينه البحار ج 5، ص 170 )
اشتباه نکن وقتي قسمت عذاب باشد شخص بي عرضه و فراموش شده اي مثل حيدري کيوان باشد عالم براي او با هزار صلوات و آن يکاد ذره اي تغيير نخواهد يافت بدتر مي‌شود ولي بهتر چع عرض کنم خداوند عاقبت به خيرتان کند به جايي ميرسي که توبه ام براي تو حکم خداحافظ به در درو شدن است برو که عاقبت به خيري گذشت در اين خدا نمي بيني
خيلي خسته ام ديگر نمي خواهم ديگر هيچ چيز نمي خوام فقط رهايي از خود مي خواهم در شهري که شهادت بهايش پرداخت نمي شود من امروز خوش تر م خدا رو شکر مادر گلسا با او آشتي کرد و من ديگر براي شهادت غم گلسا ندارم من بيشتر از گلسا درد ياران دارم آيا راضي مي‌شويد من در خود در غربت گم شوم تا اينکه در برابر بيعتم در خاک دشمن خاک شوم؟آيا اين است تصميم عاقلان دهر؟من که ديوانه ام مي گويم
شهادت در خاک نيز صدبار بهتر از آن است که اين ديوانه را غربت به عيش و نوش بينيم من هرجا بشم سربازي هرچند بهتر آن است في الحال که مي دانم همه در خارج از سرزمين پي شهادت اند مرا به حال خود نهند که جان در غربت شادي را بطلبم در حالي که مردانه در خاک اسرائيل شهادتي که دوستانم را هم بالا برد اين عاقلانه است اگر مي دانستيد چقدر سودمند است که من شهيد وطن شوم اولي
بعدی همه 15 نظر قبلی
همينطوري مي خوان ببينم تيمارستان چه برسه وقتي بفهمند اونايي که دوستم مي خونم يک هوت و يک نسيم و سکوت محض اند و حافظ با من حرف ميزنه بي‌شک چز تيمارستان يک عمر زنجير شما هم مي دونستيد براي اينکه زماني چنين حرفي نزنم چطوري باهام ازمايشتون انجام بديد هيچ کس حرفم قبول نمي کنه هيچ تيمارستان هم براي هميشه کنارش من و جاي مي داد و روشنگري و درويشا چه حالي مي کنند من خودم مي دونم
پس شماها نگران ابروتون نباشيد شما خودتون تمهيدات لازم را چيدند اصلا ولم کنيد من مي رم دم خ نا داداشم بدتر از فحش و چند روز زندان سم پاشي اونجا رو مي خرم ولي جرات شو ندارم
+ خسته و مريض از عاقبتي وخيم و سخت با درزهاي واپوشاني شده که مو را بر تن خلايق سيخ مي کند اگر از پي تقدير بود اينهمه دست به دست کردن براي چه بود اگر ياري بود که في الحال فکرش هم در خيال معطل و جامانده است براي من انجام و بزمش خواب هم نبود و آنجا که دلم خوش بود به قبول شفاعت‌ ام از اين دل خسته خاطرخواه اي ديگر باقي نمانده جهان روي تلخ خود را بر من آشکار کرد حوائج ام را سرکوب و خود را آواره داشت چرا
+ دلا بندم کن به ديدار يار جاني ام که جان دارم و به جانان همچو تو دلداده ام.خوشا آن شب که پرده ها بر افتد از پي روي ماهش!!!من چه گويم که با خنده اش پس نزند مرا با اين حال و خيال افسرده ام
آنانکه خاک را به نظر کيميا کردند والله کيميا کردن که از اين خراباتي ديروز چند خرابه و چند شهر برباد رفته و چند سگ بي نشان چند باغ برکتش فتاده صد زن بي شوهر خود مانده تا کله در گل از فرط دشمن و چاه‌ها که آمده از سرش گذشته کله پا شدنش خدايا شکرت هنوز قتلش تاخير افتاده وگرنه با اينهمه بدبختي آن بخت که تو مي خواهي و مي بيند خدابخير کرد چشم بد همون کور اين بنده عجب شانسي دارد
دوستانم پدر برادرا استاد دوستانم همه آنهايي که به من سوا فکنديد و زندگي دوباره بخشيديد اي آنکه درد را آوردي که درمانم آموزي اي آنکه برسرم آوردي تا از سرم براي هميشه اينگونه شر ها را به دور ريزي اي خدايي که توبه ام را گرفتي با هيچ پولي و سکه اي به کس نفروخته اي قاضي الحاقات يا مکرم الحال و واحوال حبت قلوبنا علي دينک وفق الاحوال حالم را خوب کن تا برتو نشان دهم جند مرد حلالم
+ آن خوش خبر کجاست که اين فتح مژده داد تا جان فشانمش چو زر و سيم در قدم
خدا به خير کنه اونقدر در زندگي مشکل پيدا کردم و اينقدر ضعيف و درمونده گشتم اينا رو نمي گم رحم کسي در حق ام کنه گه اگر ذره اي فکر مي کردم که اگر بگم خسته ام و کم آوردم کسي مي تونه عاقبت فردا را به خير کنه مي گفتم و منتظر نتيجه ميشدم ولي الان کلي براي پزشکان محترم مي گم درمونده شدم حالا بگيد دشمنت درمونده بشه يک تعارف اميدوارانه است ولي واقعا شده ام و ديگه به چيزي
+ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِي يَفْقَهُوا قَوْلِي / پروردگارا سينه ي مرا گشاده دار و کار مرا بر من آسان گردان و گره از زبانم بگشاي تا سخنان مرا بفهمند.
رب الشرح لي صدري و يسر لي امري واحلل عقده من لساني يفقهوا قولي
0رب الشريف لي صدري و يسرلي امري و اللهي عقده من لساني يفقهوا قولي
+ بار دگر رويا زود تموم شد و اينبار واقعا بايد راهي ميله ها شوم و احساس مي کنم اينطوري بهترشد چون ثابت مي کنم نرده ها هم جلوي عشق من را سد نکرد و واقعيت اين است که يک عاشق در برابر جهاني عاشق چقدر بها دارد و اين همان چيزي بود که شما به من آموختيد
آمده ام به دوستان رويايي خود بگويم ديگر وقت رفتن آمده بايد بروم خيلي زود از هم دور مي‌شويم آنجا که آلوين ويلو ميشا طلا را بايد به دست سرنوشت بسپارم و آنجا که ديگر ذهنم توان پر کشيدن ميان اين صفحات را نداردبيشک راه حيدري در زندان هم جريان دارد و اين آزمون ده سال ديگر شايد به کل ما را با هم غريبه کند پرواز بر بال توهم عاقبت اش همين بود
بايد باور مي کردم که از آن کوچه عشق گذشتن من يک اشتباه نابخشودني بود و هيچ کس انتظار يک آدم لاابالي مثل من را هرگز نمي کشيد جاي من و طريقت من اينگونه واقعي تر است بايد راهي شوم راهي آن ديار آشنايي با امثال من آن دياري که پايان آرزوهايي ست که داشتم و دارم ولي دنيا و عاقبت واقعي من به آنجا ختم مي‌شود بايد بروم جايي که بفهم ام بهاي عشق يک طرفه بوده و بدانيد
بعدی همه 81 نظر قبلی
کلس شنيده ام او به رسن حود وحشي را رام مي کند هر که را که با او نشست رام مي بينم اين چه سريعتر کيوان پشت ات خالي است ولي جلو رويت پر از عشق و اميد پوچ و خالي است ولي داداش غم مگير از اين زندان آزادي پر بکش به سوي ما نمي توانم داداش پاهايم سوزاندي دلم را شکستي غم نشسته پرواز نتوان کرد
راهي شدم ديدم جان به لب آمده گفت برگرد گل و بستان با تو ديريست
+ اندکي آرامش ميخواهم .... دستم به زندگي نمي رود ... اين روزها که از همه ي سايه ها و آدم هاي رنگي دلم به درد آمده تنها به پنچره اي که عطر آرامش تو را مي پراکند چشم دوخته ام ... دردي عظيم درديست با خويشتن نشستن با خويشتن " ش ک س ت ن"
خيلي وقته دلم گرفته ... دليلي براي زندگي ندارم ...
دليل بودنم آرزوي ديدن اوست...مگر نه؟
بعدی همه 15 نظر قبلی
شاد باشيد خرده نگيريد از بد زمانه کدامين يار ماند در دل و جان ما الي همين درد بي نهايت سخت زندگي آري همه درگيريم از عاقبت امروز خود ولي آيا جدل کردن و شکوه کردن از زمين و زمان سودي دارد در يافتن احسن الاحوال ما دوستان؟بياييم با زجر و تنهايي خود جمعي از منشور عشق و صفا ميان هم ترسيم و هديه بهم کنيم اين کار نوين و جديديست که از زجر و تنهايي فعلي مزيد رو به صفا و عشق و محبت بسازيم و عيدي هم کنيم
خسته ام و دلسرد ديگر اميدي در سر ندارم خدايا عالم حقيقت چقدر سياه است و مه آلود من از خود بودن وحشتي عميق دارم اما چه سود که هرچه ب د هست حقيقت است تو در مجاز گم شده اي تا غم کمتر بخوري ولي چشم هام باز شده و ديگر نواي بسته بودنم را نمي جويه من آن درمانده شدم گه همواره وحشت از نام اش داشتم خداحافظ اي دوستان خوبم بايد حقيقت را در نبودشان بپذيرم و به قول و زنجير تن وهن
+ خودت را به سمت راستگويي عادت بده ....
راستگويي يک کرنش و يک بازتاب رواني و عقيدتي و اخلاقي است که از روي درک زياد و باورهاي ايدواوژيک و غايي يک
داده ام و ديگر به خودي حسي به چاخان ندارم چون احساسي نيست و بيان حسي ناشناخته در من وجود ندارد نزد کسي مجهول باقي که کافي ست و بگويم تا آنتاليا که و ندارد هم از تلفيق جملات و کلمات خارج و مفهوم گرايي شود ديگر فرزاد فريبرز و ف يده و فيل کش بماند که حق آب و گل دارند از بيان و و ناستازيا
خسته ام کردي اي زمانه تا کي به دنبالت بيايم زمانه دگر باد آباد هر چه آيد خوش است چون هرچه دلم خواست نه آن مي‌شود شايد يک روز خداوند از دنده راست بلند شود و همه چيز وفق مراد گردد ولي افسوس اين گنجينه سالهاست که با من سر جنگ دارد ديگر بايد واقع بين بود شايد قرار نيست توهم روزي حقيقت شود اي ديوانه از لنز عاقلها نگر تو که هستي که برايت خونه جلي ماندن شود شايد بايد از اينجا هجرت کرد
ميروم آنجا که ديگر هيچ کس نشناستم شايد زندگي ادامه شايد شهادت لايق شو. اما نه اگر مي خواست محقق شود تا به امروز مي گشت و نمي شکست خورد شدن استخوانهايت زير بار گناه و عدم پذيرش توبه ات به ريشت خنده برآورد برو به دنبال حقيقت کيوان که خربزه آب است فکر نون باش که عاقبت مرگ قسمت تو مي‌شود نه شهادت و نه رفتن ات زير اه سرن شت ببين با من چه کردي سدنوشت

اسپايکا

+ سن وبلاگم 15 سال و 5 ماه و 5 روز شده :)
اسپايکا
15 سالم بود، مثل هميشه پشت سيستم تو اتاقم، صفحه ثبت وبلاگ جديد جلوم بود تو فکر انتخاب يه آدرس براي وبلاگم بودم چند تا اسم اومد به ذهنم ولي قشنگ نبودن چيزي که ميخواستم رو نميرسوندن يهو از پسرخالم که چند ترم زبان جلوتر از من بود و کنارم رو صندلي نشسته بود پرسيدم پيشرفته به انگليسي چي ميشه گفت Advanced گفتم همين خوبه و دکمه ثبت رو زدم :دي
اسپايکا
از همون اول ميخواستم پيشرفته بودن رو به هر کس که مياد تو وبم القا کنم :D
بعدی همه 33 نظر قبلی
سن وبلاگم چنان رفته بالا حس ميکنم اينجا وطنم بوده ترک کردم
اسپايکا
{a h=beautifullove}کلبه تنهاييمريم{/a} همينطوره :)
+ يادمه اينجا يه آ.مرصاد سيستاني داشت ...يه آ.ابوالفضل صياد ...يه آ.محمدمهاجري ....يه اميدآروين ....يه خاله مهتاب ....يه نگاه منتظر ....يه دستان خالي.....شقايق بانو..دکتر نگو بلا...الهام بانو...محبوبه*..سرباز133
بقيه شو شما بگيد........:(
ياد منم بخير...
بعدی همه 198 نظر قبلی
{a h=andishe}خانه ي خانواده{/a} چقدر دلتنگ شدم اومدم اينجا اي بابا چه زود گذشت
ياد منم بخير اي بابا
+ منم تشنه ام ... تشنه يک جرعه آب حرم ... و دلتنگ مشهدالرضا ... *السلام عليک يا علي بن موسي الرضا عليه السلام*
زوار چشمانت را هــر روز اشت?اق? دوبآره اسـ ـت .. رو? از من برمگردان ، دلـ ـم ، طـ ـواف م? خواهـ ـد قبله گاه من
منم ..... و اين نقطه ها درد دل است با صاحبدل
بعدی همه 65 نظر قبلی
ان شاالله
{a h=ammar19}نشريه حضور ?{/a} دلمون تنگ شد
+ روي تو کس نديد و هزارت رقيب هست در غنچه‌اي هنوز و صدت عندليب هست گر آمدم به کوي تو چندان غريب نيست چون من در آن ديار هزاران غريب هست

خوشا بر تو اي اميد امروز بشر سلان بر تو اي ماه فروزان وطن صلوات بر تو و خاندان اطهر و پاک تو باد محشر است آن خجسته روزي که استوار بر قامت توشد مرجع رويين تن و سلاله پاک ولايت حيدر حي و صالح امت شرح ديوان و مکتب حيدري ماست فرزند صالح و باصرش سيد مجتبي حرمت دين و آئين ذوليمين ماست کور باد هر که اين مقام اين صولت توان ديدن نداشت
درب کنسرو بازکن برقی
هيئت بيت العباس (ع)
رتبه 0
0 برگزیده
153 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
هيئت بيت العباس (ع) عضو گروهی نیست
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top